مانیفست هفت بیجاری / اسدالله حیرانی
اندیشه وهنر معلم
راه معلم: مابایدبرای رسیدن به دموکراسی ازکودکان آغازکنیم،تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است.


     
مانیفست هفته بیجاری

بازهم انتخابات ریاست جمهوری و شوراها در راه است. دوباره سینه های بسیاری برای پیروزی یک جناح سیاسی یا کاندیدایی خاص، چاک می خورد و نوحه خدمت به خلق الله با سماعی عارفانه، دم گرفته می شود. 

یک بار دیگر هرآرزوپخته ای برای سوارشدن بر سمند راهوارآرزوهای خود، آسمان ریسمان می کند تا بلکه ثابت نماید نسخه اصلی گنج، همان است که او درآستین دارد. 

یکی برای وصال شاهد آرزو، خود را به ریش اصولگرایی می بندد و دلواپس هوس هایی می شود که در نهانخانه آمال خود، پخته است. آن دیگری باژگونه غش می کند و چپ و راست دل ریسه می رود تا اصلاحات را در قاب منافع شخصی و آرمان های خود به تصویر بکشد. افرادی دیگری نیز هستند که سوگندنامه برائت از هرگونه مرام سیاسی و تعلق حزبی را با گردنی افراخته به عنوان سند افتخار خویش جار می زنند تا سرمایه ارزان صعودشان به قله سیاست قرارگیرد. 

گاهی هم دراین بازار مکاره، کسانی که به لطایف الحیل قادرند گنجشکی را در مدل قناری به خلق الله قالب کنند، به مدد نانوتکنولوژی تلبیس و تکنیک ارزان ریا، ورژن های پیشرفته ای عرضه می کنند که چندکاره و بازار مشترک اند و با اصل خود مو نمی زنند. 

درهمین ایام است که جادوی واژگان سحرآمیز، حقوق موسمی شهروندی را نگارگرانه در صفحه ذهن مخاطبان، ترسیم می کند و به یاری همین نقاشی های کلامی است که آرمان شهرهای افسانه ای در تاریک خانه ذهن تشنگان عدالت، صورت ظهور پیدامی کند تا کبک فرصت طلبان خادم ملت به آواز خروس، خواب از دیده خاص و عام برباید.

بار دیگر عده ای هق هق کنان، حق های جوانمرگ شده را در شوری که برابشان پایانی همایون دارد، به مویه می نشینند و به معجزه لنجه های رفتاری و آکروباسی های تکنیکال گفتاری،  افکار عمومی را مسخ تردستی های ساحرانه خود می کنند تا سرانجام باز شاهی بر سر دستانی بنشیند که بندبندش به عروه الوثقای پیچان سیاست و دستگیره محکم قدرت، پیوند خورده است. 

درهوای گرگ و میش همین ایام است که افسونگرانه گره از سفره کرم و سخاوت فصلی پاشنه کشیدگان مستسقای قدرت برای اشباع شکمی سرنوشت فروشان خودنگرگشوده می شود تا استخوان پاره ای از خوان حاتم بخشی های پساانتخابات، نصیب برخی از رای فروشان این حراجی فصلی شود و عاقبت، شطرنج بازان عرصه قدرت، سوار بر اسب خوش یراق موقعیت های ویژه و به تدبیر فرزین سیاست، فیل قدرت را فاتحانه به سمت قلعه شاهد مطلوب به حرکت درآورند.

براستی چه تفاوتی می کند که درپایان این ماراتن، چه کسی ردای ریاست جمهوری بر تن کند یا چه کسانی شاه نشبن شورای شهر شوند، وقتی که مقرر است آموزش و پرورش همچنان کاسه چه کنم در دست بگیرد و سرنوشت محتومش، وجه المصالحه جریان ها و گروکشی های سیاسی اهرم های قدرت  باشد؟ 

چه فرقی می کند که در سرزمین پرحیلت سیاست، کدام جناح پر پرواز بر اریکه دلفریب قدرت فروبنهد و کرسی های بیشتری از مجلس را در قبضه تملک خود درآورد وقتی که سهم تعلیم وآموزش همچنان محرومیت است و کالابرگ تربیت و پرورش، کماکان حرمان و محدودیت؟ 

در اختتامیه این تجلی خوش نقش و نگار دمکراسی، همواره کراسی خط خطی از جنس ناامیدی، آنارشیسم و یتیمی، نصیب آموزش و پرورش می شود تا این نهاد متولی توسعه پایدار، همچنان پلاس پاره ای از جنس روزمرگی و دلقی از قماش سردرگمی بر تن داشته و خروجی عملکرد آن، شهروندانی هنجارگریز باشد که نه حق خود را می شناسند نه حق جامعه را؛ و نه راه دستیابی به حقوق فردی و اجتماعی را آموخته اند.

 سرانجام عبرت آموز و آیینه فردانمای تلاش و کوشش در این وادی کرانه ناپدید نیز پیشکسوتانی هستند که هم  جوانی خویش را به بهانه باخته اند و هم پیری شان را بی ارج و بها گذاشته اند. 

گویی همه منتخبان دولت و مجلس و شورا از جناح ها و تفکرات مختلف، اعضای تیمی امدادی برای تشییع جنازه پایه های دانایی و مدنیت هستند که دریک همنوایی بی بدیل و با هارمونی ارکستری که پیدای پنهان است، تابوت امداد را از یکدیگر تحویل می گیرند تا پیکر محتضر متولی انسان سازی را ببرند و در اسفل درکات تاریخ، چنان زنده به گور کنند که حذاقت و مهارت همه نخبگان زمان نیز نتواند نفسی تازه در این کالبد نیمه جان بدمد و حیاتی دوباره به آن ببخشد. دراین ارکستر سباسی و هارمونی پنهان قدرت که ظاهرا هرکس موسیقی خاص خود را می نوازد، سازها متفاوت هستند اما آهنگی یکسان نواخته می شود برای : مرگ فرهیختگی و عزای اندیشه ورزی.

ظاهرا هرانتخاباتی به مثابه ی بلیط بخت آزمایی برای خبرگان موقعیت شناسی است که در چهارراه حوادث، مسیر خود را بهتر از دیگران انتخاب کرده باشند و به تناسب مدینه فاضله ای که در ذهن خود پرورانده اند، می دانند چه زمانی و به کدام سمت راهنما بزنند. چه می شود کرد؟ وقتی آب سربالا برود، ناگزیر این نوای  ابوعطاست که طنین انداز می شود؟!

درهمین ایام است که دوباره بسیاری ازمعلمان برای بازشدن گره بختشان، در این سیزده بدر سیاسی، سبزه ی بخت و اقبال گره می زنند و مجلس آرای بلامنازع ستادهای انتخاباتی می شوند به امید صید کاسه ای شکسته از سفره رنگین جابه جایی قدرت. 
کیفیتش هم که چندان تفاوت نمی کند. مهم آن است که از این تاراج فصلی که «شارو» می خوانندش، هرکس به قدر استطاعت و هوشمندی خود، کامی باب طبعش برگیرد و از سرانجام این  پشم چبنی موسمی، سرش بی کلاه نماند. 

یکی حکم همراهی و خدمت رسانی او در ستادهای تبلیغاتی، ممهور به مهر ریاست بخش آبدارخانه ستاد می شود و دیگری ابلاغ مجمع گردانی مجلس به نامش صادر می گردد و آن دیگری که هم گویی به وقت تولد، نافش را در زرگری انداخته باشند، مفتخر به التزام رکاب حضرت دوست می شود تا از خوان غنایم این تنازع برای بقا ، چشم اندازی دلرباتر برای خود متصور باشد.

اصل بی اصالت عدالت اجتماعی نیز درهمین جاهاست که به خوبی مصداق پیدامی کند.همه کوپن های آن در چشم برهم زدنی برای جبران خدمات کمربستگان خدوم ستادها، مصرف می گردد. ضرورتی هم برای تعمیم و تسری این نعل وارونه درصحنه های تکراری و کسل کننده زندگی اجتماعی باقی نمی ماند. اولا حرف ها و وعده های این بازار فصلی از جنس همان مهریه های فرهنگ قدیم است؛ کی داده، کی گرفته؟ 
ثانیا تکرار، امری نازیباست که روان را آزرده می کند! پس خدا را خوش نمی آید که منتخبان خدمتگزار و فداکار که فقط از سر تکلیف!!! و برای جلب رضای خدا قدم دراین عرصه پرزحمت نهاده اند، مردم آزاری کنند.

پورسانتاژ این قمار فصلی برای هریک ازفرهنگیان ساعی و تلاشگر ستادهای انتخاباتی، رنگارنگ و متنوع است. یکی معاون مدرسه می شود تا در سلوک هفت شهر قدرت، منزل اول را به مبارکی طی کرده باشد. یکی دیگر به صف طویل و دشمن شکن نیروهای اداری می پیوندد تا هم خود از شر کلاس، آسوده گردد و هم پُست های پَست شده «کارشناسی» و «کاردانی» برای رقم زدن آینده درخشان آموزشی از وجود پربرکت این ظرفیت های خلاقانه، محروم نماند. 
دیگری هم صاحب گردن آویز مدیریت می گردد تا با بنیان نهادن سبک سنتی و ارزشمند «بازگشت»، مدرنیزم آموزشی را  به سمت پَست مدرنیزم هدایت و آن را در تاروپود نهادهای فرهنگی، نهادینه کند.  

البته دیگرکسی نیز هست که به برکت همان بند ناف کذا، به صف خواص برتر راه می یابد تا دراین شبیه خوانی آموزشی، در و تخته حسابی با هم جور شده باشند و شبیه گردانان محترم در برگزاری تعزیه فرهنگ و سوگواری اندیشه ورزی، دست تنها نمانند.

سرانجام این سریال به بخش پایانی خود می رسد اما ازاین نمد، هیچ کلاهی برای بخش فرهنگ و آموزش درست نمی شود. گویی دراین کوره آبادی، نه خانی آمده و نه خانی رفته است. بازهم اجاق دیوانی کدخدا گُر می گیرد تا افتخار بلعیدن دود آن نصیب رعیت عزیز شود. دوباره هرکس دستش را روی کلاه خود می گیرد تا باد حوادث دهر، بادآورده ی اهدایی را به یغما نبرد. 
بازهم آ.پ در نگاه چموش و سیاست خموش ارباب قدرت، بودجه خوار مصرفی، تفسیر می شود و معلمان هم ملقب به صفت ارزان «زیادی» می شوند تا خدای ناکرده، باری اضافی بر سبد بودجه تحمیل و عیش صاحبان سهام، مکدر نشود. 

دوباره بار گران همه کمبودها و نداری های کشور، نصیب شانه های تکیده و بی تکیه گاه آموزش و پرورش می شود تا مسیر طراحی چشم اندازها همچنان به همان سمت و سویی باشد که اندیشه سازی درآن، یتیم ، بی سرپرست و از جمله ی مددجویان واجب الصدقه است. 

دوباره در شکسته و پوسیده ی تصمیمات اهالی کوچه نامسمای خدمت، جیرجیرکنان بر همان پاشنه پیشین می چرخد. باز هم مناصب این نهاد بی در و پیکر، دستلاف و دستخوش زحمات کوشندگان ستادهای انتخاباتی قرار می گیرد. دوباره رییس جمهوری دیگر می آید و هرازچندگاهی مانند اسلاف سلف خویش، دیگران مجهول و بی نام و نشان را مانع برنامه های آرمانی خود معرفی می کند و به جای تلاش برای تغییر نگرش های معیوب، و معطوف نمودن همت بر اصلاح ساختار برنامه ریزی و بودجه بندی که در ید اختیار زیرمجموعه اوست، همنوا با عامه مردم، ازمشکلات موجود گلایه می کند و زبان به شکوه و  درد دل می گشاید. شکوه های تلخی که گاهی شنونده با شنیدن آنها عنان اختیار از کف می دهد و برای این غربت غریب، قطراتی اشک از سویدای دل به سوی ناوک مژگان روانه می کند. چه کند مخاطب این کلام؟ دلش ازجنس سنگ خارا که نیست!

از دل همین دست انتخابات هاست که گاهی مجلسی نو ، پا می گیرد تا اتوبوس اتوبوس مناصب موجود در آموزش و پرورش، هدیه و پیشکش زحمتکشان ستادهای انتخاباتی شود. سپس واجب می کند تا نان های قرض گرفته شده دیگر نیز پس داده شود. برای پس دادن این دیون، کجا بهتر از کلبه ویرانه ی یتیمی سرراهی به نام آموزش و پرورش؟

 برای رفع مشکل بیکاری و تسویه وام های نقدی و غیدنقدی انتخاباتی، استخدام های فله ای و بی قاعده در آموزش و پرورش رونق می گیرد تا نامعلمان ردای معلمی بپوشند و کلاه آمار به گشادی هرچه تمامتر بر سر اندیشه سازی برود. 

خدانکند گروهی مثل فرهنگیان، پا را از حد محدود خود فراتر نهاده و از سر زیاده خواهی، از راه یافتگان سیر و سلوک انتخابات، مطالبه حق کند. دولت و مجلس با تکنیکی شگفتانه و دریبل مطالبه گران، وظایف و مسئولیت ها را با قیچی برگردان به سمت دروازه یکدیگر شوت می کنند تا دست دلسوختگان فرهنگ و مدنیت همچنان کوتاه باشد و خرمای آرمان های فرهنگی بر نخیل.
شاه نشینان شورای شهر هم سرشان به کار خودشان گرم است و امور مردم اساسا به آنها ربطی ندارد.

آری فرهنگیان عزیز
تا وقتی که معلمان، آگاهانه و ازطریق بسط و گسترش نهادهای شناسنامه دار تشکیلاتی و نه بر مدار شور و هیجان و آرمان گرایی های ملغمه ای، هفته بیجاری و بی پایه و اساس مقطعی که نه صنفی است و نه سیاسی، به سمت تشکل یابی واقعی و پایدار روی نیاورند و صاحب تشکل هایی، پویا، توانمند، پاسخگو و دارای پشتوانه حداکثری بدنه نشوند، جز ابزاری ارزان قیمت و سهل الوصول برای سیاست پیشگان  نخواهندبود و آموزش و پرورش نیز هیچ جایگاهی در نزد عموم مردم و مسئولان نخواهدداشت. 

در شرایط کنونی، که معلمان برای حصول خواسته های خود با چشمانی بسته، خود را  به هردر و دبواری می کوبند و می خواهند با حذف نهادهای مدنی و به صورت جهشی، ره صدساله را یکشبه طی کنند، برای مذاکره و چانه زنی با اهرم های قدرت و مطالبه برنامه محور خواسته های بحق خود، چیزی در چنته ندارند و مانند کنده نیمسوزی هستند که هرچه درآنها دمیده شود، فقط دود می کنند.دربغ از قطره ای شعله!

 اسداله  حیرانی

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

سه شنبه 8 فروردين 1396برچسب:, :: 1:43 :: نويسنده : *** راه معلم ***

مابرای رسیدن به دموکراسی،بایدازکودکان آغازکنیم ////////////// ///////////////
درباره ی سایت

به سایت اندیشه وهنر معلم خوش آمدید.>>>>>>>>>>>> راه معلم : ماناچاریم دموکراسی راازکودکان آغازکنیم. / تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است./ آموزش دموکراسی ازگفت وگو آغازمی شود./کودکان رابایدبه شنیدن حرف همدیگرعادت دهیم/ وجدان بیدار/ پذیرش منطق /تعادل عقل و احساس / پرهیزازمفت خوری / رعایت قانون جمع / برتری منافع جمعی بر منافع فردی / این تفکر که "هیچکس بدون اشتباه نیست."رابایدبه کودکان بیاموزیم. /// اصل ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی : دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. //// اصل ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی : احزاب، جمعیت‏ها، انجمن‏های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته‌شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبورکرد.
تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است ..........
">
تازه ها
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 49
بازدید هفته : 114
بازدید ماه : 97
بازدید کل : 5609
تعداد مطالب : 169
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1